یک روانشناس بالینی است که سال ها از عمر خود را صرف تحقیق و بررسی تعارضات و مشکلات روانی کرده و به عنوان یک روانشناس باسابقه که نزدیک به سه دهه از عمر خود را صرف توسعه این علم در بین توده های مردم کرده است ،
سه ده پیش وقتی صحبت از رواندرمانی و روانگر خوب میشد بسیاری از مردم کمترین اهمیت را به این علم می دانند ،در قلب یک محیط بسیار پایین که همیشه تنش و در گیری ها در خیابان و برخورد های شدید کارتل های تهیه و توزیع مواد مخدر در منطقه سرآسیاب جولان میداند ،
برای اولین بار در آن منطقه شروع به تاسیس کلینک رواندرمانی ارمغان زندگی کرد ،زمانی که حتی سازمان نظام روانشناسی شکل درستی نداشت و عده آنرا برای رسیدن به منافع و مادیات شخصی تاسیس کرده بودند و هنوز هم این سازمان در جهت تامین منافع عده ای خاص عمل می کند
و بسیار از افراد آن موقع سازمان نظام روانشناسی همچون دکتر محمد ابراهیم مداحی ، دکتر غلامعلی افروز،دکتر محمد حاتمی ،دکتر حسن پاشا شریفی،دکتر نوابی نژاد،و بسیار از آنها که امروز دیگر توان راه رفتن هم ندارند و هر کدام القابی به خود داده اند که بیشتر دست و پای توسعه این علم را بیشتر گرفته است و همیشه طلبکار و مدعی و اما چندان تاثیری در سرنوشت علم روانشناسی و توسعه آن در بین توده مردم نداشتند بجر دکتر پاشا شریفی معلم و نویسنده بسیاری از کتاب ها بوده اند و در این میان اساتید بزرگی چون مرحوم دکتر سیامک نقشنبندی که روحشان شاد و در قرین رحمت الهی باشند ِ یا دکتر ناصر صبحی قراملکی و استاد بزرگ حمزه گنجی و همین طور دکتر داوود سید محمدی که همگی ازاساتید من در دوره ای بودند که زحمات زیادی برای اعتلای این علم کشیدند
جناب دکتر جواهری بیشتر ار تلاش های خودتان در ایجاد اولین مرکز تحکیم خانواده در کرج بگید ؟
این مورد مربوط به بیست سال بعد از اتفاقات که خواهم گفت در کرج بود ، بگذارید اول تصویری از سی سال پیش روانشناسی و رواندرمانی و تراپیست بودن در منطقه غرب تهران صحبت کنیم تا بعد .
آن موقع در منطقه بیار خشونت خیز و دارای تنش های بسیار شدید اولین کلینیک رواندرمانی و روانشناسی ارمغان زندگی را افتتاح کرد و این همرا بود با مسخره کردن و دست
انداختن توسط بسیاری از دوستان و اطرافیان و حتی آنهایی که می شناختن اش
دکتر محمد کاظم جواهری با بررسی و مطالعه رویکرد های متفاوت روانشناسی آن موقع سعی کرد رویکردی متناسب برای حل تعارضات فردی از اجمله افسردگی و به تبع آن اعتیاد ناشسی از افسردگی آن موقع در فرهنگ مردم پایین بسیار مرسوم بود ، و بعد آز ان مشاور های ازدواج و همسان گزینی ف و سپس تعارضات بین فردی و روانکاوی افراد روارنجور ناشی از زندگی شدید در فقر و از دست دادن اعتماد به نفس و فانتزی های ناهوشیار خود تحقیری ، تنش های موجود در ناهوشیار ناشی از عقده حقارت فرزتدان پدران که بد سرپرست تند خود و عصبی بودند .
دکتر محمد کاظم جواهری برای وسواس های ناشی از روانجوری نیز تلاش هایی کرد ، برای پانیک ها و حملات اظطرابی ناشی از زندگی در محیط بسیار پر تنش در منطقه ُراسیاب نیز تلاش های گسترده ای کرد .
روزی برای اولین همایش اقدام نمود که بضاعت کم آن زمان توانست آن را جرا کند ،اما خیلی برای مردم سطح شهر اهمیتی نداشت .
دکتر محمد کاظم جواهری دوبار در پارک سراسیاب که بسیاری از جوانان عادت داشتند یا ان جا موادمخدر می فروختند یا مواد مخدر مصرف می کردند اولین بار در یکی از چادر های کوچک کمیته امداد و اداره ورزش آن زمان خدمات مشاوره ای و رواندرمانی رایگان ارایه دهد .
پس از آن دکترمحمد کاظم جواهری برای ترویج خدمات رواندرمانی در بین توده مردم و آشنا کردن مردم آن منطقه بارها و بارها خدمات رایگان روانکاوی در طول چندین سال ارایه داد،گرچه مورد بی مهری ها قرار می گرفت اما همیشه بی ادعا و کم ادعا عاشق این خدمات بود .
این در ایشان چه اتفاقی افتاده بود که تلاش میکرد ایه این خدمات برای مردم و هر آنکس مراجعه می کردند ارایه دهد . ، کم کم متوجه شد مردم ضعیف آن منطقه در آن زمان سعی دارند بجای حق ویزیت کالا پرداخت کنند . ، پدری برای درمان پسرش ساعت اش را گروه میگذاشت و دیگری رسید پرداخت پول در آینده میدا ، ولی همه اینها در نظرت ایشان امانتی بودند که باید پس از مدتی به صاحبان اصلی شان برگردانده میشه ، بدون دریافت پول ز آنها ، چرا که پولی نداشتند ، یک مطب بسیار کوچک حدود سی متر از یک فرد متمول و سرمایه دار که عاشق پول در آورند بود همه بخاطر پولدار بونش ایشان را ستایش می کرند ف اجاره کرد آن موقع تمام تلاشش برای پرداخت کرایه اش به موقع به آن فرد هم به دغدغه هایش اضافه شد ف چرا که مرد حاجی سرمایه دار فقط پول را می شناخت ،
اولین بار کرایه اش که عقب افتاد ، متوجه شد قفل محکمی به در ورودی مطب اش توسط حاج آقایی که مالک آن ملک بود زده شده و حاجی در آن موقع احتمالا داشت خودش را آماده میکرد برای کسب کار ، چرا که معتقد بود مرد کاسب حبیب خداست ، تلاش ها برای فرصت گرفت بی فایده بود حبیب خدا مسجد رفت و نماز را هم به موقع خواند ،
پس از به موقع خواندن نمازش و تقرب به خدای باریتعالی ف همچنان در مطب بخار چند روز تاخیر در کرایه اش که عقب افتاده بود بسته مانده بود ،تازه این دکتر جواهری اطرافیانی داشت بسیار متدین تر از آن مرد بازاری ، مخصا برادر بزرگترش که خودش را مرد جبهه و جنگ و با خدایی می دانست ،که عقل کل بودن از سر رویش می بارید
به هر فرصتی داده شد چند روز و در ان زمان چاره ای نبود جز شروع یه کسب و کاری دیگر در کنار رواندرمانی و ارایه خدمات روانشناسی ،و این شد در آن ها ها شغلی موقتی را کنار رواندرمانی اش بر عهده گرفت .
این بار دکتر محمد کاظم جواهری دغدغه کرایه نداشت حال ا باید نیمه وقت به ارایه خدمات می پرداخت .ف آن موقع که عام روانشناسی در بین توده های مردم فرهنگ سازی نشده بود ،بجای رواندرمانی مردم در کنار خیابان به سراغ دعا نویس هایی می رفتند که دقیقا روبروی مطب ایشان قرار داشتند و با یک میز ساده کنار خیابن مردی نشسته بود که پارچه سبزی بر روی آن میز کشیده بود ،
واقعیت اینه دکتر محمد کاظم جواهری که مردم را از پنجره مشاهد می کرد که مداوما برای حل مشکلاتشان و احتمالا حملات پانیک فرزندشان یا حملات اختلال ادواری خویی یا اضراب بنیادی ِا طلاق ، یا دوست نداشتن همسر ، یا وسواس غکری و عملی ،و یا اینکه باز شدن بخت فرزندشان و یا هزاران حماقت دیگر منتظر مرد دعا نویس بودند که برای آنها معجزه کند .
آری آن روز علم در جامعه من به شدت از خرافه شکست خورده بود ،درامد آن روز آن مرد دعا نویس برابر با یک سال که هیچ چندین سال کار من بود ، روزی رفتم سراغ آن مرد دعا نویس چندان خودش را مقدس جلو میداد بحث کرد و سعی کردم توضیح به که دارد چه بر سر مردم جامعه ام می آورد اشاره کرد به فردی که با یه بلند گوی دستی داشت تعزیه می خوند که با بند گو به من فحش دهد ، اتفاقی با کمال ناباوری آن فرد با بلند گوشیش چند فحش و ناسزا همراه با مداحی اش به من داد و سر آخر دعا کرد که سر عقل بیایم
و من به نظر عقل آن عقل که ایشان خواسته بودند نیادم ،